https://up.20script.ir/file/f4bc-InShot2.jpg
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وبلاگ شخصی قادر روحی جناقرد کارشناس ارشد مهندسی عمران - سازه
 
قالب وبلاگ

 

1- پروژه  سازه های بتنی

2-پروژه  سازه های فولادی

3-پروژه  سازه های صنعتی و سوله

4-Etabs & Safe & Auto cad

 بصورت دستی و نرم افزاری

* - تماس :

ghader_rohi@yahoo.com

09141565422

و یا

می توانید در قسمت ثبت دیدگاه پیام  خود را بگذارید


[ شنبه 92/9/30 ] [ 8:18 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]

پرتال قاره رتبه شماره یک تبلیغات و نیازمندی در ایران

آیا همه افراد به یک برنامه‌ریزی پنج ساله نیاز دارند؟با توجه به پژوهش‌ها، پاسخ این سؤال مثبت است. اما رمز داشتن یک زندگی شاد در این نیست که گوشه محل کارتان بنشینید و دائم برنامه‌ریزی کنید آنچه که مهم است داشتن یک هدف برای زندگی است زندگی با روشی معنی‌دار کامل.



به این داستان از یک نویسنده موفق(ارین زامت ) توجه کنید:
اینکه بگویم من یک طراح هستم، دروغ نگفتم. در تمام لحظات زندگی‌ام من برنامه‌ریزی دارم، از برنامه‌ریزی برای 5 دقیقه بعد گرفته تا 5 سال آینده. هر حرکتی در زندگی من، در اصل قدمی برای رسیدن به هدفم، یعنی موفقیت، سلامت، تناسب اندام، شهرت، تأهل و زندگی در یک خانه راحت است.

در سن 23 سالگی بودم که پزشکان تشخیص دادند به سرطان مبتلا شده‌ام. این در حالی بود که من برای پنج سال آینده‌ام برنامه‌ریزی کرده بودم و حالا اصلا نمی‌دانستم که آیا پنج سال بعد زنده هستم یا خیر!! آینده من نامشخص بود و نمی‌دانستم چه باید بکنم، آیا باید سرنوشتم را به باد می‌سپردم تا هر کجا می‌خواهد برود. بلافاصله درمان را آغاز کردم و خوشبختانه تا حدودی نتیجه‌بخش بود و لوسمی رو به بهبودی می‌رفت. سرطان عاملی شد برای اینکه بتوانم برنامه‌هایم را ارزیابی کنم. با وجود اینکه به سینما علاقه‌مند بودم، ولی آن را فراموش کردم. باید سریع تصمیم می‌گرفتم. یا باید تخمک‌های رحم من فریز می‌شد که در این صورت دیگر نمی‌توانسم باردار شوم و یا باید به سرعت ازدواج می‌کردم تا بتوانم از این تخمک‌ها استفاده کنم.

کاملاً واضح بود که باید اهداف خودم را فراموش ‌کنم و به دنبال آنچه که واقعاً مرا خوشحال می‌کند، بروم. هیچ‌کس نمی‌داند که چقدر احساسات و ارزش‌های زندگی و حتی شغل من، با توجه به برنامه‌ریزی برای آینده‌ام تغییر کرد. وقتی به قلبم مراجعه کردم، متوجه شدم بسیاری از چیزهایی که برای من ارزش به حساب می‌آمدند و مهم بودند. حالا به نظرم کاملاً بی‌اهمیتند. بنابراین با شجاعت تصمیم گرفتم و روش خود را تغییر دادم و شروع به نوشتن کردم و یک نویسنده شدم. به این ترتیب هم می‌توانستم در خانه کار کنم و هم در کنار اعضای خانوده‌ام باشم. خوشبختانه نیازی نیست که شما هم مثل من چنین تجربه دردناکی داشته باشید تا بتوانید در خودتان یک انقلاب ایجاد کنید بلکه با انجام تمرینات زیر به سادگی می‌توانید دریابید که قلب‌تان با سرعت بیشتری بتپد.

برنامه‌ریزی
اگر شک دارید و احساس می‌‌کنید برای داشتن یک زندگی شاد حتماً نباید برنامه‌ریزی داشته باشید بهتر است آن را امتحان کنید. مطالعات پانزده ساله بیش از 3500 دانشمند از دانشگاه ملبورن نشان می‌دهد شادترین مردم، افرادی هستند که اهداف روشنی دارند. این اهداف هم کوتاه‌مدت و هم بلند‌مدت و البته در تمام زمینه‌ها از جمله دوستی، عشق و کمک به دیگران و . . . هستند.

دکتر کارولین آدامز میلر، نویسنده کتاب «ایجاد بهترین زندگی‌ها» می‌گوید: اگر نمی‌‌توانید با تدبیر برای خود برنامه‌ریزی کنید، بهتر است به زندگی پیش فرضانه خود نیز پایان دهید و اجازه دهید که هر آنچه که در انتظار شماست، اتفاق بیفتد. دکتر سونجا لایبومیرسکی نویسنده کتاب «چگونه به خوشبختی دست یابیم» بر این باور است که برای داشتن یک زندگی شاد باید همواره به سمت اهداف معنی‌دار خود گام بردارید و برای رسیدن به آن تلاش می‌کنید. در واقع او تاکید می‌کند که برای دستیابی به اهداف باید. تلاش کرد و خوشبختی و داشتن زندگی شاد در گرو دستیابی به اهداف نیست، بلکه در لذت تلاش برای رسیدن به خواسته‌هاست. این واقعیت که انسان‌ها هیچ‌وقت برای مدت زیادی از ماندن در یک موقعیت راضی نمی‌شوند، موجب تکامل انسان می‌شود. در واقع رویا یک چالش جدید است که انسان‌ها را شاد می‌کند. شاید به همین دلیل است که من همیشه به دنبال یافتن چیز جدیدی هستم زمانی یادگیری زبان خود یک قدم کوچک برای رسیدن به خواسته‌ای بزرگ‌تر بوده است. حال دریافتم که باید از آن برای اهداف بزرگ‌تری همچون یافتن کار، کسب درآمد، دوستی‌های بیشتر و حتی همسر بهتری بودن استفاده کنم.

علامت‌گذاری کنید، تنظیم کنید و بنویسید! ممکن است به نظر سخت برسد، ولی برنامه‌ریزی از آنچه شما تصور می‌کنید آسان‌تر است. مطالعات نشان می‌دهند که یادداشت کردن رویاها می‌تواند چند ماهی شما را خوشحال و سالم‌تر نگه دارد. نوشتن خواسته‌ها به‌طور معنی‌داری موجب شادی افراد می‌شود و آنها را به‌طور ناخود‌آگاه در مسیر دستیابی به آن هدف قرار می‌دهد.

مطالعات نشان می‌دهند هنگامی که هدف‌مان را ضبط و آنها را یادداشت می‌کنیم، به‌طور خودکار محیط اطراف ما، افراد و شرایطی را در مسیر ما قرار می‌دهد تا در دستیابی به آن هدف به ما کمک کنند. بنابراین سریع دست به کار شوید و یک قلم بردارید. ولی به خاطر بسپارید که تمامی اهداف به‌طور یکسان خلق نمی‌شوند. برای اینکه موفق شوید، باید اهداف شما چالش برانگیز و خاص باشند.

بهترین اهداف، خواسته‌هایی هستند که شما را به کار و تلاش وادارند. مثلا با خود بگویید من تصمیم دارم امسال مبلغی به انجمن خیریه کمک کنم و این خواسته واقعاً چالش‌برانگیز و البته خاص است.

آماده‌اید تا رویاهای خود را دنبال کنید؟

مراحل زیر را پیگیری کنید تا بتوانید به خواسته‌های خود برسید.
1- به گذشته خود نگاه کنید و از آن درس بگیرید: ما به پنج دستاورد گذشته خود فکر کنید و آنها را به یاد آورید. یاد احساسات خوب و پیروزی‌ها، اعتماد به نفس شما را بیشتر می‌کند و به احتمال زیاد یک زندگی رضایت‌بخش و قانع‌تری فراهم می‌سازد. مثلا به خود بگویید من همیشه قهرمانی در بازی والیبال و فوتبال را در مدرسه به یاد می‌آورم و این احساس آنقدر قشنگ بود که مرا به جمع کردن اعانه برای کمک به دیگران و مجدداً رسیدن به حس موفقیت تشویق می‌کند.

2- افکار بکر ناگهانی هستند. یک کرنومتر را به مدت 10 دقیقه تنظیم کنید و در این زمان هر آنچه را که از زندگی خود می‌خواهید، یادداشت نمایید. بدون اینکه به جملات قبلی خود نگاه کنید، با بلندپروازی تمامی جملات و خواسته‌ها‌ی‌تان را بنویسید، مثلاً بگویید وقتی برای اولین بار این فهرست را نوشتم، در آن «نوشتن یک کتاب جدید»، «ضبط و تحقیق سابقه خانوادگی» و «تدریس در مقاطع دانشگاهی» وجود داشت. واقعاً کل صفحه پر نشده بود، اگر در پر کردن صفحه و نوشتن خواسته‌های‌تان با مشکل مواجه شدید از خودتان این سه سوال را بپرسید تا بتوانید بر افکار خود متمرکز کنید:

آیا کار ناتمامی در زندگی‌تان وجود دارد که دوست داشته باشید آن را کامل کنید؟
آیا کلاسی وجود دارد که دل‌تان بخواهد در آن شرکت کنید و یا مهارتی که دوست داشته باشید قبل از مرگ‌تان آن را بیاموزید؟
آیا روش و یا خواسته‌ای وجود دارد که دوست داشته باشید آن را به دیگران واگذار کنید؟

زمان‌تان که تمام شد، از نوشتن دست بکشید و روی برنامه‌ریزی برای دستیابی به آنها تمرکز کنید.

3- از خودتان سوال کنید که اگر پنج سال دیگر همین وضعیتی را که اکنون دارید داشته باشید، برای به دست نیاوردن چه چیزهایی افسوس می‌خورید؟ پاسخ این پرسش به شما کمک می‌کند که اهداف خود را طبقه‌بندی کنید مهم‌ترین و معنی‌دار‌ترین آنها را بیابید. حال سؤال اینجاست که چرا پنج‌ سال؟ زیرا پنج سال آنقدر کافی هست که بتوانید به اهداف اصلی خود در زندگی‌ دست یابید و آنقدر هم طولانی نیست که نتوان آن را در ذهن تصور کرد.

اهداف مهم و غیر مهم خود را طبقه‌بندی کنید، برخی از خواسته‌های شما با یک گام کوچک برآورده می‌شوند، مثلاً اگر آرزوی آشپز شدن دارید و یکی از کارهایی که دل‌تان می‌خواهد به آن برسید، برپایی مهمانی‌های بزرگ و پختن انواع غذاهاست، شاید با ثبت‌نام در یک کلاس چند ساعته آشپزی به بخشی از خواسته خود برسید و این گام کوچک اولین گام به سمت دستیابی به خواسته‌‌تان خواهد بود. اهداف اصلی خود را تشریح و آنها را بررسی کنید اگر وقت بیشتری را با خانواده خود سپری و یا به مکان‌های جدید مسافرت کنید و یا کاری خلاقانه انجام دهید. چه تأثیری بر دستیابی شما به هدف‌تان خواهد داشت و آیا این هدف، خواسته خودتان است و یا چیزی است که دیگران از شما توقع دارند؟ پس از رسیدن به هدف‌تان به چه چیزی دست خواهید یافت؟ این خواسته چقدر زندگی‌تان را تغییر می‌دهد؟ این سؤالات را در مورد هر یک از آرزوهای‌تان پاسخ دهید. زمانی که شما با منطق و دلیل چیزی را بخواهید و برای خواسته خود دلیلی داشته باشید. برای دستیابی و تلاش در راه دسترسی به هدف‌تان انگیزه بیشتری خواهید داشت.

پس از ترسیم استراتژی هدف در ذهن‌تان و بر روی کاغذ، وقت آن است که آن را در زندگی روزمره خود پیاده کنید. خواسته‌های خود را اولویت‌بندی و حتی برای رسیدن به برخی از‌ آنها از برخی دیگر چشم‌پوشی کنید. روی یک ورق کاغذ آنچه را که باید به صورت کوتاه‌مدت برای رسیدن به هدف‌تان انجام دهید، یادداشت و یک برنامه کوتاه‌مدت روزانه، هفتگی و ماهیانه تنظیم نمایید. به عنوان مثال وقتی آرزوی من جمع‌آوری مقدار زیادی پول برای کمک به بیماران بوده این خواسته خود را به گام‌های کوچک‌تر طبقه‌بندی کردم که عبارت بودند از:

تشکیل کمیته‌ای برای جمع‌آوری کمک‌های مالی
تهیه یک فهرستی از اهدا کننده‌ها
ایجاد یک وب‌سایت
دادن اطلاعات از نحوه کار

با تنظیم یک سری اهداف کوتاه‌مدت، می‌توانید به‌تدریج پیشرفت خود را ببینید و کمتر ناامید شوید.

براساس پژوهش‌ها بهتر است اهداف خود را با دید مثبت نگاه کنید، زیرا افرادی که به لحاظ روانشناسی از جملات منفی استفاده می‌کنند، اضطراب بیشتری دارند و کمتر احساس شادی می‌کنند. مثلاً به جای اینکه بگویید. باید «شیرینی خوردنم را کمتر کنم تا کمتر چاق بشوم» بهتر است رویکرد هدف خود را تغییر دهید و بگویید: من یک برنامه‌ریزی تغذیه‌ای صحیح خواهم داشت تا زندگی سالم‌تر و فعال‌تری داشته باشم.

با تغییر رویکرد و نگاه مثبت به خواسته خود، اشتیاق بیشتری خواهید داشت و هیچ‌گاه احساس ترس نخواهید کرد. آرزوهایتان را با دوستان‌تان در میان بگذارید که این عمل به لحاظ روانشناسی شما را در رسیدن به موفقیت مصمم‌تر می‌کند. برای اینکه در مسیر درست گام بردارید با دوستان خود در مورد اهداف‌تان بحث و خلاصه‌ای از روند کار و پیشرفت در خواست‌تان تهیه کنید. اگر به رغم تلاش فراوان هنوز موفق نشدید و هر چقدر تلاش کردید نتیجه مثبتی نگرفتید، شاید بهتر باشد مسیر خود را تغییر دهید. مطالعات نشان می‌دهد شادترین افراد کسانی هستند که اهداف‌شان را با واقعیات انطباق می‌دهند و متعهد به انجام اهداف جدید هستند. حقیقت این است که حتی اگر یک دنده‌ترین آدم روی زمین هم باشید و به خواسته‌تان اصرار داشته باشید، گاه شرایط به گونه‌ای تغییر می‌کند که باید کمی خودتان را با آن وفق دهید. مطالعات نشان می‌دهد که تلاش برای رسیدن به یک هدف دست نیافته می‌تواند سیستم ایمنی بدن را تضعیف کند. انعطاف‌پذیر بودن در فراز‌ونشیب‌های زندگی می‌تواند شما را به جاهایی برساند که حتی تصورش را هم نمی‌کنید




[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 8:41 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]



شما آقا پسری که احساس می کنی دیگه وقتش رسیده که از تنهایی در بیایی و سری از تو سرها در بیاری؛ و شما دخترخانمی که دلت می خواد کم کم سرو سامون بگیری و خونه ی بخت رو تجربه کنی ... بالاخره این اتفاق افتادنی هست اما دو حالت دارد. اینکه خانواده، موردی را برای شما در نظر گرفته اند یا اینکه خودتان کسی را پیدا کرده اید. اگر حالت اول است که خب دعوایی نداریم. سرتان را مثل بچه آدم پایین می اندازید و می روید خواستگاری یا اینکه قبول می کنید بیایند خواستگاریتان اما اگر حالت دوم به وقوع پیوسته، شما باید راهی پیدا کنید تا یک جوری سر صحبت را با والدین گرامی خود باز کنید که ضمن آن به پررویی و بی حیایی هم متهم نشوید. این شما و این راهنمای اینکه چگونه به پدر مادر خود بگوییم من زن / شوهر می خواهم!


این قسمت را فقـــط پسران بخوانند

( دختر خانم ها توضیحات شما پایین ایمیله! )


1. اینجا مرحله صفرم است. جایی که شما فرشته آرزوهایتان را در جایی مثل محل کار یا دانشگاه دیده اید و حس کرده اید همانی است که سال ها دنبالش بوده اید. باید یک جوری شماره تلفنی یا آدرسی از طرف پیدا کنید. البته قطعا حواستان هست که قصدتان ازدواج است. برای این کار، استفاده از یک دوست مشترک، بدجوری به درد می خورد. فقط حواستان باشد که آن دوستتان را درست و حسابی توجیه کنید تا بلایی که سر "محمد منصوری" در سریال "در پناه تو" آمد، سر شما درنیاید. از ما گفتن بود.

2. خب حالا باید راه مناسبی برای در میان گذاشتن این موضوع با خانواده پیدا کنید. اگر کلا با پدر و مادرتان راحتید که اصلا نیاز نیست این راهنما را بخوانید و همین جور زارتی مسئله را عنوان کنید اما اگر از فراکسیون اکثریت هستید، به دقت به این فرامین گوش فرا دهید. البته دیده شده که عده ای با استفاده از روش های سینه به سینه اقدام به اطلاع رسانی می کنند. روش هایی اعم از نخوردن دستپخت مامانی، نشستن جوراب ها به مدت یک ماه، گوشه گیر شدن و ... تا آنکه کار به آنجا برسد که یکی از اعضای خانواده بگوید: "چیه؟ زن می خوای که این کارها رو می کنی؟" و این چنین سر صحبت باز شود اما از آنجایی که همه خانواده ها چنین قدرت تحلیلی ندارند، روش های دیگری توصیه می شود.

3. ابتدا مسئله را با کسی که راحت تر هستید در میان بگذارید. خواهر یا برادر بزرگتر، گزینه مناسبی است. در بعضی موارد، خاله و عمه هم پیشنهاد می شود (به شرطی که خودشان دختر دم بخت نداشته باشند) برای طرح مسئله استفاده از جمله آشنای "یه دختری هست تو دانشگاه/ محل کار که ..." حسابی طرفدار و کاربرد دارد. سپس با ایجاد یک جلسه دورهمی و نشان دادن خود به عنوان کسی که نمی داند اینجا کجاست و او کیست از فرد رابط بخواهید تا موضوع را بازگو کند. در این لحظه تنها به گل قالی نگاه کنید نه چهره پدر و مادر. طبیعی است که ابتدا جا می خورند و پس از لحظاتی به شرایط استاندارد برمی گردند. شاید این تعادل روحی، چند روزی هم طول بکشد.

4. بعد نوبت جلسه بازجویی است که مدیریتش را مادر محترم برعهده دارد و خواهرها نقش کاتالیزور را در آن ایفا می کنند. سوالات اولیه بیشتر حول این می چرخد که خب کی هست و چه شکلی هست و شبیه کدام سوپراستار سینما است. بعد مسائل جدی تر می شود و شما باید بدانید که مثلا عموی دختر خانم در کدام اداره کار می کند، یا ماشین پدرش چیست؟ وقتی بیشتر سوالات را با "نمی دانم" جواب دادید، نوبت به دلسوزی می رسد. در اینجا مادر و خواهر، با یادآوری دوران طفولیت شما، به سمت خاطره بازی حرکت می کنند. منتها شما گول نخورید و از همه بخواهید تا در موضوع صحبت کنند. برای این کار، نگاه کردن به چهره در هم پدر که نگران خرج عروسی است، اصلا توصیه نمی شود. بهتر است با جمله ای مثل "آدرس/ شماره اش را هم دارم" توجهات را معطوف خود کنید.

5. حالا که احتمالا شب است و دیر وقت. برای همین، تماس را بگذارید برای یک وقت بهتر. می توانید یکی از افراد مؤنث خانواده را ببرید نزدیک محل کار/ تحصیلتان و از دور، طرف را نشانش دهید. فقط حواستان باشد که تابلوبازی درنیاورید. برای تماس بهتر است که مادرتان با مادر طرف صحبت کند و قرارهای اولیه را بگذارند تا برای اولین جلسه تشریف ببرید "بنده منزل". در تمامی این مراحل، از مخالفت های خانواده با ازدواج شما به این علت که "هنوز بچه ای و پول نداری و سربازی نرفتی و ..." چشم پوشی شده است. مهم این است که بتوانید فعل خواستن را صرف کنید.

6. حالا شما در شب خواستگاری قرار دارید. احتمالا تا صبح خوابتان نمی برد و اگر هم خوابتان ببرد، کابوس اینکه پدر عروس بزند له و لورده تان کند، رهایتان نمی کند. نکته کنکوری اینکه از زمان آغاز بحث های اولیه تا روز خواستگاری، خوردن سیر و پیاز و غذاهایی مثل میرزاقاسمی را بی خیال شوید. خواستگاری می روید. شمال که نیست!

خب چی بگویم؟ قرار است در جلسه اول کمی با هم آشنا شوید. این کمی هم یعنی با سلایق و علایق هم آشنا شوید نه اینکه بردارید همان اول بحث نظر طرف مقابل را در رابطه با حرکت جوهری ملاصدرا و اصالت اخلاق بپرسید.

دقت کنید: قرار است یک عمر با هم زندگی کنید، پس به رفتار و گفتار همدیگر دقت کنید نه اینکه حواستان به گل قالی و مارک تلویزیون و پرده های قشنگ اتاق باشد. مثلا موقع حرف زدن توجه کنید ببینید که طرف مقابلتان می تواند چهار تا جمله درست و حسابی بگوید؟ اگر نه که کلا بی خیال شوید.

موبایل خاموش: همان اول کار، موبایلتان را خاموش کنید تا نشان دهید برای بقیه اهمیت قائل هستید نه اینکه مدام سرتان توی موبایل و پیامک دادن و انگری بردز باشد.

خودتان باشید: شما هر چقدر هم که بازیگر خوبی باشید، بالاخره یک روز لو می روید. پس سعی کنید خودتان باشید و دروغ نگویید. غلو هم نکنید. شما با 25 سال سن نهایتا دو سال سابقه کار دارید. کسی از شما توقع بیل گیتس بودن ندارد. دخترها هم الکی کلاس نگذارند که هر روز 200 تا خواستگار دارند، تابلو می شوند.

لابی کنید: خانواده تان را نفروشید اما اگر نظرتان درباره هم مثبت بود، یکسری قرار و مدار را همانجا توی جلسه دو نفره تان بگذارید. مثلا همانجا سر تعداد مهریه با هم به توافق برسید. البته توافق نهایی قطعا با نظر پدر و مادرتان انجام می شود.

اونوقت چی بپوشم؟ خواستگاری، مخصوصا جلسه اول، یک مجلس بی نهایت رسمی است. برای همین بی خیال تیپ های اسپرت مثل شلوار قرمز و تی شرت سفید کوتاه بشوید. خواستگاری است، پارک که نمی روید! پوشیدن کت و شلوار یا شلوار یا کت تک، به شدت پیشنهاد می شود.

میگی با کی بروم؟ کوه که نمی خواهید بروید کله صبح راه افتاده اید. هنوز هم آنقدر صمیمی نشده اید که ناهار را مهمان مادر زن جان باشید. برای همین قرار را برای بعدازظهر بگذارید. مثلا اگر در نیمه نخست سال هستید، ساعت 5 و 6 و اگر در نیمه دوم سال هستید، ساعت 3 و 4.

پس با چی بروم؟ اگر ماشین دارید که هیچی اما اگر ماشین ندارید، بهترین راه گرفتن آژانس است. نه اینکه 5 نفری سوار موتور سی جی 125 پدرتان شوید و گل و شیرینی را هم در خورجین موتور بگذارید. فکر اتوبوس و مترو را هم از سرتان بیرون کنید. هم بوی دود می گیرید هم تیپتان به فنا می رود به علاوه گل و شیرینی.

یعنی با کی بروم؟ جنگ که نیست یک ایل راه بیندازید. تازه جلسه اول است. خودتان و پدر و مادر و نهایتا خواهر و برادر بزرگتران کافی است. از آوردن هرگونه بچه هم خودداری کنید، به خصوص بچه ای که به شما علاقه وافری دارد.

با خودم چی ببرم؟ خدای نکرده مجلس ختم نیست که تاج گل سفارش بدهید. یک دسته گل کوچک و شیک، به علاوه یک جعبه شیرینی تر، کارتان را راه می اندازد. خسیس بازی هم در نیاورید که شیرینی تر ضرر دارد و کیک یزدی برای سلامتی مفید است!

اونجا چکار کنم؟ فقط عادی باشید. نه آنقدر ساکت و سر به زیر باشید که همه فکر کنند هنوز دهنتان بوی شیر می دهد یا خدای نکرده لال هستید، نه آنقدر خودمانی شوید که با هر جمله بی مزه پدر عروس، هارهار بخندید و با دست به پشتش بزنید، در ضمن در تمام مدت باید یک چشمتان به عروس هم باشد و البته، اینکه تمام ظرف میوه جلویتان را بخورید و از مامان جدید بخواهید یک چای لیوانی هم برایتان بریزد، نه تنها نشانه کول بودن و صمیمیت شما نیست، بلکه نشانگر شخصیت شما است.

باید چند بار بروم؟ مذاکرات 1+5 نیست که هی جلسه بگذارید و شیرینی و گل و میوه و چای. نهایتا سه جلسه برای آشنایی کافی است. برای وزارت اطلاعات که نمی خواهید نیرو استخدام کنید.

زیاد حرف نزنید: اصلا بزرگتر برده اید برای چه؟ آثار باستانی که با خودتان حمل نمی کنید. بگذارید آنها بیشتر صحبت کنند و هر جا نظرتان را خواستند وارد بحث شوید تا در مورد همان باقالی ها که گفتیم حرف بزنید.

آرایشگاه بروید: همسر آینده به ظاهر شما اهمیت می دهد. برای او مهم است که شما هم "مرد" باشید هم خوشتیپ. برای همین سعی کنید قبل از خواستگاری آرایشگاه بروید و خلاصه صفایی به سر و رویتان بدهید. این درست است که شما اهل کتاب و مطالعه هستید ولی خب قطعا هیچ دختری حاضر نیست با بن لادن ازدواج کند.

عطر بزنید: واقعا مهم است. اینکه بوی خوبی بدهید در نظر طرف مقابل تاثیر بسیار زیادی دارد. حالا اگر عطر و ادکلن دم دستتان نبود، لااقل 5 هزار تومان بدهید یک ضد عرق بخرید، مخصوصا در فصول گرم سال، به شدت توصیه می گردد.

پوآرو نشوید: تحقیق بکنید اما به اندازه. نروید توی تمام نقاطی که خانواده طرف مقابل یک روز از آنجا رد شده و از مردم پرس و جو کنید. هیچ کس در طول زندگی اش بدون اشتباه نبوده، برای همین بی خودی مته به خشخاش نگذارید که چرا پسرعمه داماد بزرگتان دو روز در بازداشتگاه بوده؟

جنبه داشته باشید: شما که بهترین انسان روی کره زمین نیستید، پس یک درصد هم احتمال بدهید که خانواده عروس، با این وصلت مخالفت کنند. برای همین جنبه داشته باشید و از خودتان ژانگولر درنیاورید. چیزی که زیاد است، دختر خوب دم بخت.

کم بخورید: این یک توصیه دوستانه است. قبل از اینکه بخواهید بروید خواستگاری همه کارهایتان را در خانه بکنید! مفهوم؟! آنجا هم آنقدر نخورید که مجبور شوید با خجالت آدرس دستشویی را بپرسید. اگه نمی دونید بدونید که خواستگار که دستشویی نمی رود!
 



و امــا این قسمت را فقــط دختران بخوانند


1. در مورد دخترها اوضاع کمی پیچیده تر است؛ چرا که اصولا هرگونه اظهار تمایل آنها برای ازدواج به عنوان "چشم سفیدی" برداشت می شود. ولی خب همانطور که آن پسر بیچاره با هزار بدبختی موضوع را با خانواده اش در میان گذاشت، شمای دختر هم باید این کار را بکنید؛ چرا که چند وقت است فهمیده اید نگاه های یکی از همکلاسی/ همکارهایتان نسبت به شما عوض شده و طرف هزار بار سعی کرده تا به دلایل واهی با شما صحبت کند. در آخرین مرحله هم یکی از دوستان مشترکتان را خفت کرده که آدرس یا شماره تلفنتان را برایش بگیرد. شما هم (خودمانیم دیگر) اگر قصد ازدواج نداشتید، یک جوری می پیچاندید ولی جوری آدرس و شماره را دادید که طرف چشم بسته هم بتواند بیاید خواستگاری؛ چرا که از قدیم گفته اند کو شوهر؟!

2. شما می دانید که ظرف یکی دو روز آینده، خانواده پسر با خانواده شما تماس می گیرند و خب دلتان نمی خواهد در همان بدو ارتباط، همه چیز از دست برود. تصمیم می گیرید خودتان اقدام به زمینه سازی کنید. برای اینکار هم کسی مطمئن تر از مادر نیست. منتها بنابر همان سنت قدیمی که دختر نباید از شوهر حرف بزند. مانده اید چطور سر صحبت را باز کنید. شما هم می توانید از یک نفر سوم استفاده کنید اما این کار باعث خواهد شد تا حرف شما مثال سقز در دهان مردم بیفتد. چون یقینا آن نفر سوم هم از جماعت نسوان است و نخود در دهانش خیس نمی خورد پس واسطه را بی خیال شوید و با لینک مستقیم عمل کنید.

3. از آنجایی که دخترها استاد طاقچه بالا گذاشتن و ناز کردن و لوس نمودن خویش هستند و شما هم از این قاعده مستثنا نیستید، دنبال راهی می گردید که هم با دست پس بزنید و هم با پا پیش بکشید. بنابراین می توانید با این جمله که "یه پسری هست ..." بحث را کلید بزنید. بعد که سوالات مادر شروع می شود، طبیعتا شما این جمله را می گویید که "اون خیلی اصرار داره که بیاد خواستگاری و ..." یا اینکه "ولی من که فعلا نمی خوام ازدواج کنم ..." با گفتن این جمله، مادر به نیت شما پی می برد ولی برای آنکه ضایعتان نکند می گوید "خب پس هیچی دیگه. اگر زنگ زدند می گم نیایند" در این لحظه فشار شما افت شدیدی می کند و با عجله می گویید "نه. حالا بذار بیان. آخه خیلی اصرار کرده" و مادر لبخندی می زند و می گوید باید با پدرت صحبت کنم. در این لحظه شما به اتاق خود پناه می برید و نفس نفس می زنید.

4. شب که ابوی محترم به خانه می آیند، جلسه تشکیل می شود. طی این نشست، رنگ صورت شما نوسان کنتراست بین سرخ و سفید را تجربه می کند و هر بار که می خواهید سوال پدرتان را جواب دهید، صدایتان خروسک می شود. اینجا هنوز این نکته که شما خیلی هم در فکر ازدواج نیستید به شدت توی ذوق می زند. بعد از چند سوال و پی بردن خانواده به اینکه شما هم مایل به آمدن خواستگار هستید، پدرتان با گفتن این جمله که "پس اگر زنگ زدند، بگو تشریف بیارن"، کمی از استرس شما می کاهد اما با خطور این فکر که "حالا اگر خواستگارها آمدند من چی بپوشم؟"، استرس بار دیگر به شما هجوم می آورد.

5. خب، حالا مامان طرف، پشت خط است و دارد با مامان شما صحبت می کند. بعد از کلی تعارف و اینجور حرف ها، بالاخره قرار را برای فردا بعدازظهر می گذارند. شما هم که کنار مادرتان ایستاده اید یا از توی اتاف به حرف هایش گوش می دهید، قند در دلتان آب می شود و در دلتان جیغ می کشید. در این لحظات دیگر از سرخ و سفید شدن خبری نیست. چون از دیروز تا حالا 60 بار درباره "آقای" فلانی با مادرتان حرف زده اید و از کمالاتش گفته اید. فقط حواستان باشد که خیلی هم از "آقای" فلانی تعریف نکنید چون داماد تعریفی هم چندان آینده درخشانی ندارد!

6. حالا شب است و شما به راحتی خوابیده اید چون از بعدازظهر، تمام در و همسایه و فامیل با دخترهای ترشیده شان فهمیده اند که شما خواستگار دارید و چشمشان در آمده. بنابراین به راحتی می خوابید و خواب هم نمی بینید. حتی. راستی، آن نکته کنکوری در مورد شما هم صدق می کند!

چی بگویم؟ قرار است در جلسه اول کمی با هم آشنا شوید. این کمی هم یعنی با سلایق و علایق هم آشنا شوید نه اینکه بردارید همان اول بحث نظر طرف مقابل را در رابطه با حرکت جوهری ملاصدرا و اصالت اخلاق بپرسید.

دقت کنید: قرار است یک عمر با هم زندگی کنید، پس به رفتار و گفتار همدیگر دقت کنید نه اینکه حواستان به گل قالی و مارک تلویزیون و پرده های قشنگ اتاق باشد. مثلا موقع حرف زدن توجه کنید ببینید که طرف مقابلتان می تواند چهارتا جمله درست و حسابی بگوید؟ اگر نه که کلا بی خیال شوید.

موبایل خاموش: همان اول کار، موبایلتان را خاموش کنید تا نشان دهید برای بقیه اهمیت قائل هستید نه اینکه مدام سرتان توی موبایل و پیامک دادن و انگری بردز باشد.

خودتان باشید: شما هر چقدر هم که بازیگر خوبی باشید، بالاخره یک روز لو می روید. پس سعی کنید خودتان باشید و دروغ نگویید. غلو هم نکنید. شما با 25 سال سن نهایتا دو سال سابقه کار دارید. کسی از شما توقع بیل گیتس بودن ندارد. دخترها هم الکی کلاس نگذارند که هر روز 200 تا خواستگار دارند، تابلو می شوند.

لابی کنید: خانواده تان را نفروشید اما اگر نظرتان درباره هم مثبت بود، یکسری قرار و مدار را همانجا توی جلسه دو نفره تان بگذارید. مثلا همانجا سر تعداد مهریه با هم به توافق برسید. البته توافق نهایی قطعا با نظر پدر و مادرتان انجام می شود.

چی بپوشم؟ همان لباسی را بپوشید که اگر مثلا یکسری مهمان غریبه و نامحرم دیگر داشتید، می پوشیدید. اینجوری خانواده داماد می فهمند که شما چه جور آدمی هستید و حجابتان در جمع چطور است. فقط حواستان باشد که خیلی جوگیر نشوید که با چادر مشکی توی جمع بیایید. نه شگون دارد نه اینکه اصلا درست است. یک چادر با رنگ روشن به شدت توصیه می شود، همچنین کت و دامن با رنگ روشن.

چی بگویم؟ از قدیم رسم بر این بود که دخترها در جلسه خواستگاری و در حضور باقی افراد چیزی نمی گفته اند، این هم دلیلش همان سنگین بودن است؛ یعنی شما نباید خودتان را خیلی مشتاق ازدواج نشان بدهید، هر چند که واقعیت چیز دیگری است!

چای بیاورید: اصلا هم لوس و سبک نیست. این در واقع یکی از سیاستمدارانه ترین کارهایی است که در خواستگاری انجام می شود؛ چرا که داماد هم راه رفتن عروس را می بیند و هم قد و قواره اش را، هم اینکه بالاخره در آن لحظه تعارف چای، می تواند نگاهی به صورت عروس بیندازد. اصلا هم اشکال ندارد. بی خودی گیر ندهید.

سوال بپرسید: پسرها استاد پیچاندن هستند، پس تا می توانید از دیگران کمک بگیرید و سوال های خوب و به درد بخور بپرسید تا طرف نتواند الکی جواب بدهد. سوال خوب هم یعنی سوال کاربردی، مثلا چه فایده ای دارد که نظر پسر را درباره کشتار خمرهای سرخ و موضعگیری اش در رابطه ایران و آمریکا بدانید؟

ناز کنید: با لوس کردن از زمین تا آسمان فرق دارد. یعنی برندارید توی همان جلسه اول، بله را بگویید که یک وقت پسر را هوا بردارد که هر چی بگویم قبول می کند. کمی عزت نفس و مناعت طبع، بدجوری به کارتان می آید.

مارپل نشوید: شما هم تحقیق کنید حتی بیشتر از خانواده پسر اما کارهای خز نکنید که یک وقت خدای نکرده آبروی پسر را ببرید. برای مثال دیده شده برادر عروس با داماد به استخر رفته تا ببیند روی بدنش خالکوبی دارد یا نه! آخر این هم شد تحقیق؟

به خودتان برسید: درست است که مهم اخلاق است و اینها ولی خب بنده خدا داماد هم دل دارد. نمی شود با قیافه پف کرده و درب و دغان جلویش بنشینید و توقع داشته باشید عاشق اخلاق ورزشکاریتان بشود. پس کمی به خودتان برسید. البته در حد عروسی رفتن.

چه جوری پذیرایی کنم؟ خواستگاری، مهمانی نیست که طرف مقابل انتظار شام و ناهار داشته باشد. کمی میوه و یک لیوان چای هم کفایت می کند. در فصول گرم ولی شربت خنک فراموش نشود که نیاوردنش مساوی با به هم خوردن مراسم است. راستی، حواستان به سرمایش و گرمایش خانه هم باشد.

مرام داشته باشید: در اینکه شما دختر خوب و شایسته ای هستید، شکی نیست و این طلا جواهرات هم اصلا قابل شما را ندارد ولی پسر جوان یک لا قبا از کجا این همه پول بیاورد؟ باید دو سه سال سر کار برود یا نه؟ پس کمی مرام داشته باشید و اذیتش نکنید.

چه کسی باشد؟ رزمایش که نمی خواهیم برگزار کنیم. قصد هم نداریم به خانواده داماد نشان بدهیم که ببینید ما چقدر فامیل داریم. پس همان خانواده خودتان کفایت می کند. حالا اگر پدر بزرگ و مادربزرگ هم بودند، بد نیست.

نشد که نشد: اصلا خواستگاری به این معناست که دو طرف همدیگر را می بینند، صحبت می کنند و بعدا نظر خودشان را اعلام می کنند حالا به هر دلیلی پسر، نظرش موافق نبوده یا خانواده اش قبول نکرده اند، دنیا که به آخر نرسیده است. چیزی که زیاد است، پسر خوب. واقعــا؟!



 


[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 8:35 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]

 

در صورتی که عکس ها باز نمیشوند باید بالای ایمیل گزینه Show Image یا Display images below را بزنید
 لطفا تا باز شدن کامل عکسها شکیبا باشید
 

انسان در موجهه با اقیانوس دستخوش دو نوع احساس متفاوت می‌گردد. یا شدیدا دلبسته آن شده و لب به تحسینش می‌گشاید و یا با احساسی از ترس سکوت پیشه می‌کند. شاید این مسئله چندان هم غیرقابل پیش بینی نباشد چرا که پدیده‌های غیر قابل باوری در این پهنه آبی رخ می‌دهند که به نظر می‌‌رسد ریشه در اموری مرموز، خارق‌العاده و عجیب دارند.

به عنوان نمونه می‌توان به گل‌های یخ زده‌ای اشاره کرد که روی سطح دریا مشاهده می‌شوند. یا شاید باید به شکوفه‌های شب‌تاب اشاره کرد که گاهی در خطوط ساحلی دیده می‌شوند، جایی که روشن‌تر از ستارگانی است که برفرازش می‌درخشند. به عبارت دیگر برخی از این پدیده‌ها منشا ترس و هراس بشر بوده‌اند مثل گرداب‌های شدیدی که تا ده برابر نیرومندتر از حالت عادی خود هستند. البته اگر به بطن ماجرا توجه کنیم در پس هر کدام از آن‌ها منطق و دلیلی نهفته است. حال اگر مایلید با دیگر پدیده‌هایی که در این پهنه آبی رخ می‌دهند آشنا شوید

 

جزر و مد سرخ رنگ

پدیده عجیب و شگفت انگیز جریان جزرو مدی سرخ به نام شکوفه جلبکی نیز شناخته می‌شود. این اتفاق بویژه زمانی رخ می‌دهد که جلبک‌های موجود در رودخانه‌ها، دریا و یا آب‌های سرد دیگر به سمت خطوط ساحلی یورش برده و باعث می‌شوند رنگ آب به دلیل تجمع آن‌ها از بین رفته و تغییر کند. این اتفاق مخصوصا در آب‌های ساحلی رخ می‌دهد. اگر چه بیشتر آن را به نام جریان جزر و مدی سرخ می‌شناسند ولی دارای تنوع رنگ بوده و به رنگ‌هایی همچون نارنجی، قهوه‌ای و حتی سبز هم دیده شده است. این نوع جلبک‌ها به نام فیتوپلانتون(Phytoplanton) شناخته می‌شوند که دارای رنگ‌دانه‌های فتوسنتزی می‌باشند.

 

گرداب غول آسا

این گرداب که با اثری از ادگار آلن پو (داستان کوتاه فرورفته در گرداب اثر این نویسنده آمریکایی که در 1841 به چاپ رسید) به شهرت رسید در دنیای واقعیات هم رخ می‌دهد. این پدیده بسیار بزرگ و قدرتمند بوده و ناشی از حرکات چرخشی و پیچشی حجم قابل توجهی از آب می‌باشد. این حادثه دو مرتبه در روز در غربی‌ترین ناحیه دریای نوروژ در سواحل شمال غرب این کشور رخ می‌دهد. ارتفاع آب درون گرداب تقریبا ده متر پایین‌تر از سطح آب دریا در حالت عادی می‌باشد. این گرداب بسیار نیرومند بوده و قدرتی ده برابر جریان‌های معمولی اقیانوسی دارد. هر سه ماه یک‌بار مسیر حرکت آب این گرداب تغییر کرده و برعکس می‌شود.

 

گل‌های یخی (آب شور یخزده)

با نگاهی فرا واقعی و برداشتی مستقیما برگرفته از یکی از صحنه‌های رمانتیک آثار دیزنی لقب گل‌های یخی به این پدیده عجیب اطلاق شد. این گل‌ها در اصل اشکالی از کریستال‌های یخی هستند که روی سطح دریاها و لایه‌های نازک یخ مشاهده شده و در مرز بین هوا و آب دریا به وجود می‌آیند. این پدیده اغلب زمانی رخ می‌دهد که هوا در مقایسه با سطح دریا سردتر باشد. این نقص کوچک رخ داده باعث ایجاد جریانی دومینو مانند شده و این گل‌های یخی یک به یک شروع به پدیدارشدن روی سطح آب می‌کنند. بر اساس تحقیقاتی مشخص شده که تعداد قابل توجهی باکتری در این اشکال یخزده زندگی می‌کنند. گفته می‌شود که اگر روزی با این گل‌ها روبرو شدید بدانید که وارد قلمرویی جادویی شده‌اید.

 

دریای شیطان

دریای شیطان ناحیه است که در اقیانوس آرام و تقریبا در 100 کیلومتری جنوب شهر توکیو و کشور ژاپن قرار گرفته است. اما چه چیز باعث شگفتی ساز بودن این منطقه شده است؟ جدا از این‌که نشانه‌ای از این ناحیه روی هیچ نقشه‌ای نیست مجموعه اتفاقاتی که در این ناحیه رخ می‌دهد سبب شده که این نام عجیب به آن داده شود. از جمله این رویدادها می‌توان به این موارد اشاره کرد. هیچ موجود زنده دریایی در این ناحیه زندگی نمی‌کند. طوفان‌های متعددی دائما در این ناحیه روی می‌دهند که یک‌باره شروع شده و خیلی ناگهانی خاتمه می‌پذیرند. علاوه بر این 9 کشتی ماهی‌گیری که در اطراف این ناحیه در حرکت بودند به طرزی مرموز ناپدید شدند. در کنار این‌ها بستر اقیانوس در این قسمت دائما در حال حرکت و تغیر شکل است به طوری که جزایر آتش‌فشانی یک‌باره ظاهر شده و خیلی سریع نیز ناپدید می‌شوند گویی که هیچ‌گاه وجود خارجی نداشتند.

 

ساحل کاپوچینو

دیگر پدیده عجیبی که در اقیانوس رخ می‌دهد به نام ساحل کاپوچینو شناخته می‌شود. این نام در اصل به قشر ضخیم و کف گونه‌ای اشاره دارد که در ساحل مشاهده می‌گردد. اما این کف چگونه به وجود می‌آید؟ علاوه بر نمک موجود در اقیانوس مواد زیادی نیز در زیر آن در حال زوال و پوسیدگی بوده و همچنین بقایای جلبک‌ها نیز در حال فساد و تجزیه در آن می‌باشند. هنگامی که دریا متلاطم است این مواد در حال فساد با شدت و سرعت بالایی حرکت کرده جابجا می‌شوند و در این حالت با نمک موجود در دریا واکنش داده و ترکیباتی صابون مانند ایجاد می‌کنند که در نتیجه آن این کف تولید می‌شود. اگرچه گفته می‌شود این کف بر سلامت انسان کوچک‌ترین تاثیر نامطلوبی ندارد ولی باز بهتر است در مواجهه با مواد در حال زوال و جلبک‌هایی که در نزدیکی خطوط ساحلی در حال تجزیه می‌باشند جانب احتیاط را نگاه داشت.

 

دوایر تماشایی در کف اقیانوس

این هم دیگر پدیده مرموزی است که در کف اقیانوس دیده می‌شود. اما البته دلیل به وجود آمدن آن اصلا غیرعادی نبوده بلکه بسیار هم جالب توجه است. باور می‌کنید که این الگوی پیچیده توسط یک ماهی نر از نوع بادکنکی به وجود آمده است؟ بله در واقع این دایره عجیب نتیجه تلاش‌های ماهی نر برای جذب جنس ماده می‌باشد. این ماهی با کمک باله‌های شکمی و دم خود و ضربه زدن روی کف اقیانوس این دایره را ایجاد کرده و حتی با جمع آوری تکه‌های شکسته صدف‌ها آن را تزئین و کامل می‌کند. قطر این دایره بیش از 6 فوت می‌باشد. معمولا ماهی ماده در قسمت مرکزی همین دایره از نوزادان خود مراقبت می‌کند.

 

ملاقات دریای شمال و دریای بالتیک

این پدیده که بسیار نادر و عجیب می‌باشد عموما زمانی رخ می‌دهد که دریاها به یکدیگر پیوسته یا به هم نزدیک می‌شوند. تنها در شهر کوچکی در منطقه اسکاگن در شمالی‌ترین نقطه کشور دانمارک است که می‌توان این پدیده را از نزدیک مشاهده کرد. زمانی که از نزدیک شاهد این به هم پیوستن باشید دهان‌تان از تعجب باز می‌ماند. اما حقیقتا چرا این اتفاق روی‌ می‌دهد؟ ظاهرا این دو جریان مختلف به دلیل اختلاف چگالی و غلظتی که دارند قابل امتزاج و ترکیب با یکدیگر نمی‌باشند.

 

استخرهای آب نمک

آیا امکان دارد دریاچه‌ای در زیر اقیانوس شکل گیرد؟ بله و این رویداد حقیقتا پدیده‌ای قابل توجه می‌باشد. این پدیده که همچنین با عناوینی همچون دریاچه زیرآبی یا حوضچه‌های نمکی نیز شناخته می‌شود اغلب در نقاطی روی می‌دهد که سطح شوری آب و غلظت نمک آن بسیار بالاست. به دلیل این غلظت بالا چگالی این آب معمولا در مقایسه با آب دریا بالاتر بوده و به دلیل سنگینی حاصل از این وضع این دو لایه گوناگون قابل ترکیب با یکدیگر نمی‌باشند. این امر سبب ایجاد لایه‌های گوناگون در آب شده که از هم جدا بوده و مرزی مشخص دارند و حتی جریان‌های خاص خود را دارا می‌باشند.

 

شکوفه‌های شب تاب

دیگر پدیده عجیب و در عین حال مسحور کننده‌ای که در اقیانوس رخ می‌دهد و معمولا به ندرت دیده می‌شود ایجاد شکوفه‌های درخشان و شب‌تاب است. این جریان اغلب زمانی رخ می‌دهد که حجم قابل توجهی از پلانکتون‌ها توسط موجی واحد شسته شده و به ساحل برده می‌شوند. این گونه از پلانکتون‌ها به دلیل وجود رنگ‌دانه‌های فتوسنتزی خاص به طور طبیعی می‌درخشند. این ارگانیسم‌ها معمولا زمانی که در معرض شرایط استرس‌زا قرار می‌گیرند از خود نور ساطع می‌کنند. جریان‌های سریع و یا تلاطم آب و برخورد با ساحل از مواردی است که باعث ساطع شدن نور از این پلانکتون‌ها می‌شود.

 

برینیکلز(Brinicles)

دیگر رخداد مرموز و عجیبی که بویژه در اقیانوس‌های منجمد شمالی و جنوبی دیده می‌شود به نام برینیکلز (استالاکتیت یخی) شناخته می‌شود. نام این پدیده از ترکیب دو کلمه Brine به معنی آب شور و Icicle به معنای قندیل به وجود آمده است. این پدیده نخستین بار توسط داگ اندرسن و هیو میلر به تصویر کشیده شد و در برنامه سیاره یخزده(Frozen Planet) شبکه جهانی بی‌بی‌سی در سال2011 به نمایش درآمد. اما واقعا چه چیز باعث ایجاد این پدیده می‌شود؟ معمولا زمانی که جریانی یخ زده از آبی بسیار شور که دارای چگالی به مراتب بالاتر از آب دریاست ایجاد می‌شود به دنبالش شاهد برینکلز خواهیم بود. به دلیل همین اختلاف غلظت، آب شور در قسمت تحتانی آب معمولی دریا قرار می‌گیرد. به دلیل سردی بی‌نهایت این جریان شور آب‌هایی که در اطراف آن قرار دارند منجمد می‌شوند. در نتیجه در اطراف آن غلافی یخی ایجاد شده که مثل لوله‌ای از یخ دیده می‌شود که به آن برینیکل گفته می‌شود. وقتی که این غلاف و جریان یخی در تماس با کف اقیانوس قرار می‌گیرد در مسیر حرکتش هر چیز زنده را از میان می‌برد.



 


[ دوشنبه 92/9/25 ] [ 8:34 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]

علی دایی

 

خبرگزاری تسنیم: علی دایی پس از بازی با مس در رختکن پرسپولیس برای بازیکنانش صحبت کرد.

 

به گزارش خبرگزاری تسنیم و به نقل از سایت رسمی باشگاه پرسپولیس، بازیکنان پرسپولیس پس از پیروزی 6 بر صفر مقابل مس کرمان و شکستن طلسم ناکامی ها در کرمان به پایکوبی در رختکن پرداختند اما علی دایی به محض رسیدن به رختکن نکته‌ای با آنها در میان گذاشت.

دایی به شاگردانش گفت: شادی و خوشحالی از برد پرسپولیس حق شماست. شما زحمت کشیدید و ما از شما ممنونیم اما یک نکته را فراموش نکنید. فوتبال از این اتفاقات زیاد دارد. توپ گرد است و زمین دراز. یک وقتی می بازی و یک وقتی هم مثل امروز با 6 گل می بری. من از شما درخواست می کنم احترام تیم حریف را نگه دارید و در مصاحبه هایتان روی این موضوع دقت داشته باشید. همین پارسال من با راه آهن به کرمان آمدم و 4 گل خوردیم ولی حالا 6 گل زده ایم. در فوتبال از این اتفاقات زیاد می افتد. در مصاحبه هایتان طوری صحبت نشود که احترام تیم حریف و شرایط آنها را حفظ نکنید. سیدجلال حسینی هم درباره پاداش برد با من صحبت کرد و آن را پیگیری می کنم. 

پس از صحبت دایی بازیکنان پرسپولیس برای سرمربی تیم خود دست زدند و تاکید کردند که موارد مورد نظر دایی را رعایت خواهند کرد.


[ یکشنبه 92/9/24 ] [ 7:36 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]


[ شنبه 92/9/23 ] [ 9:0 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]

http://upload7.ir/images/51941750919597604330.jpg



[ شنبه 92/9/23 ] [ 8:56 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]

552.jpg


[ شنبه 92/9/23 ] [ 8:49 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]

 

 شهرداری منطقه 4 اردبیل.jpg


[ شنبه 92/9/23 ] [ 8:45 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]

تکنیک‌های صدا: چطور عالی صحبت کنید

اگر به تکنیک‌های صدایی برای صحبت کردن در کار علاقه‌مند باشید، ممکن است تحقیق درمورد آن وقت‌گیر باشد و مطالب به درد بخوری هم از این جستجوها عایدتان نشود. به همین دلیل با این مقاله تصمیم گرفته‌ایم کارتان را ساده‌تر کنید.

اما چرا باید مهارت‌های صدایی شما در تجارت و کار مهم باشد؟ اگر دلیل سخنرانی‌های کاری فقط ارائه اطلاعات است، به جز اینکه فقط صدایتان باید به قدری رسا باشد که به گوش شنوندگان برسد، صدایتان دیگر چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد؟ این تله‌ای است که خیلی از سخنوران تجاری در آن می‌افتند. گفتگوی غیرکلامی، از جمله صدا، تاثیر شگرفی بر رفتار و میزان پذیرش شنوندگان نسبت به پیام شما دارد. بنابراین برای اینکه بتوانید تاثیر لازم را بر مخاطب خود داشته باشید، می‌بایست بتوانید برای گفتگوهای کاری‌تان صدایی تاثیرگذار داشته و از آن برای کیفیت و قدرت دادن به توانایی‌های حرف زدن خود استفاده کنید.
 


توانایی شما برای ترغیب کردن دیگران با صدای شما در ارتباط است

هر فرد به طرق ابتدایی نسبت به صدای یک نفر پاسخ می‌دهد. اگر در بخش فروش یا بازاریابی باشید، برای کاری مصاحبه می‌کنید و یا در جلسه‌ای می‌خواهید نظرتان را به دیگران  بقبولانید --به عبارت دیگر اگر کارتان طوری است که لازم است شنونده‌های خود را برای کاری متقاعد کنید-- باید به این جنبه اساسی طبیعت انسان توجه خاص داشته باشید.

اما صدای شما واقعاً تا چه حد بر اعتبار، قدرت و قابل‌باور بودنتان اثر دارد؟ صدا از طریق ترکیبی از احساس و زیرکی اثربخشی خود را نشان می‌دهد. صفحات پاورپوینت هیچوقت نمی‌توانند گویای احساس باشند. و هرچه پیامتان پیچیده‌تر و سطح بالاتر بوده و مخاطبینتان باسوادتر باشند، صدای شما درجه‌بندی‌های دقیق‌تری به دست می‌آورد.

صدا به طور تحسین‌آمیزی می‌تواند از پس این چالش برآید. صدای شما، صرفنظر از مغزتان، قابل‌انعطاف‌ترین ابزاری است که برای قانع کردن و تحت‌تاثیر قرار دادن دیگران می‌توانید از آن استفاده کنید. ازاینرو ابزاری ایدآل است که کمکتان می‌کند دقیقاً همان تاثیری که می‌خواهید را بر شنوندگانتان ایجاد کنید. برای موفق شدن در این راستا، هیچ تکنیکی خوب عمل نمی‌کند. درواقع اینکه یاد بگیرید گرم‌تر حرف بزنید، قوی‌ترین ابزار دنیا برای متفاعد کردن مخاطبین را در اختیارتان قرار می‌دهد.
 


4 تکنیک برای اینکه سخنگویی پویا شوید


به دست آوردن حضور صدایی مناسب برای صحبت کردن در جمع نه تنها به کارتان و موفقیت شرکتتان کمک می‌کند بلکه به شما این امکان را می‌دهد که دقیقاً همان پیامی که در ذهن دارید را به مخاطبینتان برسانید: البته کاملاً موثر و سریع. در زیر به 4 عنصری اشاره می‌کنیم که کمکتان می‌کند به سطح بالاتری از تاثیرگذاری صدا در کار دست یابید.
 


1. حمایت تنفس:
تنفس در حرف زدن با نفس کشیدن عادی فرق دارد و موقع حرف زدن نیاز به تنفس عمیق‌تری است. همچنین این نفس کشیدن باید بسیار کنترل‌شده‌تر باشد زیرا حرفی که از دهانتان بیرون می‌آید، نتیجه برخورد هوا به تارهای صوتی‌تان است. تنفس درست پایه و اساس خوب حرف زدن است زیرا مخالف تنفس بد به دلیل عصبی بودن و استرس داشتن است. تمرین اصلی آن تمرین تنفس دیافراگمی است. نام دیگر آن تنفس از شکم است و بسیار کار ساده‌ای است: اجازه بدهید شکمتان موقع داخل و بیرون دادن هوا بالا و پایین شود نه سینه و شانه‌هایتان. با تنفس از شکم شما ذخیره هوایی ایجاد می‌کنید که به خوبی از صدایتان حمایت کرده و باعث قوی‌تر شدن آن می‌شود.
 


2. عطف صوتی:
این دقیقاً متضاد حرف زدن «یکنواخت» است. شما هم احتمالاً مثل بقیه آدم‌ها وقتی درمورد موضوعی که خیلی به آن علاقه دارید صحبت می‌کنید، صدایتان بالا-پایین‌هایی پیدا می‌کند. از طرف دیگر حرف زدن در موقعیت‌های پرفشار باعث صاف و یکنواخت شدن تن صدای شما خواهد شد. این باعث می‌شود که شنونده‌ها توجه خود را از دست بدهند زیرا گوش‌های ما به تغییر جواب می‌دهد نه به یکنواختی. سخنرانان در عرصه تجارت معمولاً افت و خیزهای زیادی به صدای خود نمی‌دهند اما اینکه صدایتان محدوده بالا و پایین شدن دارد، یک دلیل داشته است! اگر صدایتان چندان رسا نیست، وقت آن رسیده که کمی رنگ و بوی آن را تغییر دهید. با این روش شنونده‌هایتان خیلی راحت‌تر خام حرف‌هایتان خواهند شد.
 


3. طرح‌ریزی برای قدرت:
چرا سخنرانان تجاری اعتقاد دارند که محتوای حرف‌هایشان اهمیت بسیار زیادی دارد اما توجهی به مهارت‌های صدایی خود ندارند؟ برای اینکه شنونده‌هایتان را به همان‌جایی که خودتان می‌خواهید هدایت کنید، به قدرت ماکسیمم نیاز دارید. صدای شما یکی از راه‌هایی است که با کمک آن می‌توانید به این دست پیدا کنید. قدرت صدا با تنفس دیافراگمی شروع می‌شود زیرا باعث می‌شود صدا انعکاس قوی‌تری داشته باشد. هیچوقت سعی نکنید برای رسیدن به چنین نوع قدرتی بلندتر حرف بزنید زیرا باعث می‌شود صدایتان به شکل ناخوشایندی تغییر کند. درعوض، سعی کنید انرژی‌تان را بیشتر کنید.
 


4. همدردی:
هر سخنگویی باید نسبت به شنونده‌های خود همدردی نشان دهد. البته، همدردی چیزی نیست که در آن لحظه بسازید. برای اینکار باید درمورد موضوع بحثتان کاملاً بااحساس حرف بزنید. اگر صدایتان طوری به نظر برسد که انگار نسبت به موضوع بی‌تفاوت هستید، شنونده‌ها هم همین‌طور خواهند بود. و برای به کار بردن زبان حساسی برای متقاعد کردن و الهام بخشیدن به آنها تردید نکنید. همچنین باید راهی برای «شنیدن» شنونده‌هایتان پیدا کنید. چه گفتگوی غیرکلامی دریافت می‌کنید؟ شنونده‌هایتان هستند که با شما حرف می‌زنند، صدایشان را می‌شنوید؟ به آنها نشان دهید که احساسشان را نسبت به طریقه حرف زدنتان با آنها می‌فهمید و به سوالاتشان پاسخ دهید.

صدای شما قدرت بینظیری برای تحت تاثیر قرار دادن شنونده‌هایتان نسبت به پیامتان دارد. پس چرا از این به بعد «هوشمندانه‌تر» صحبت نکنید و از این ابزار لازم کاری بهره کافی نبرید؟



 


[ شنبه 92/9/23 ] [ 8:41 صبح ] [ قادر روحی جناقرد ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 14
کل بازدیدها: 431350

  • sales Reproduction | خرید بک لینک دائمی